از فرط عصبانیت داشتم دیونه میشدم انگار برق ۳ فاز بهم وصل کرده بودن
ترمز زدم اومدم پایین بهش بگم داری چیکار میکنی
حالا چه کار کنم لعنتی کاش ماشین نارنجی نمی گرفتم تا یه خط روش میفته تابلو میشه
دلم میخواست در نمیرفت پیاده میشدم هر چی دلم میخواست بهش میگفتم
خوشبختانه اومدم خونه مامانم کمکم کرد آروم شم
گفت عزیزم فدای سرت پیش میاد ماشینه ، یه آهن پاره
خدا رو شکر که واسه خودت اتفاقی نیفتاد .
حالا دیگه عصبانی نیستم
خوشحالم که مادر به این خوبی دارم
سلام.
از وبلاگ مهرورزی های بی دریغ دولت عدالت محور و ... در اصفهان هم بازدید نمایید
عزیزم ممنون به خاطر کامنت مهربونت.
شاد باشی همیشه!:-*
سلام
متشکرم آرزو به این خوبی کردی واسم ؛شاد بودن