پدر

سلام پدر  

امروز ۱۵ روزه که ندیدمت . ۱۵ روزه که دستاتو نبوسیدم . خیلی دلم برات تنگ شده . هر روز بیش از پیش دلتنگتر می شم . خواب به چشمام نمی یاد . عزیزم کاش امشب به خوابم بیایی و روی ماهتو ببینم . امروز یکی از دوستای قدیمی ات اومده بود داروخونه تو رو ببینه وقتی فهمید واسه همیشه ما رو گذاشتی و رفتی خیلی ناراحت شد . شوک شده بود هنوز خیلی ها نمی دونن تو ما رو تنها گذاشتی و رفتی . پدری مامی خیلی دلتنگه هر روز گریه میکنه تورو خدا به خوابش بیا کمی آرومش کن من که هر چی میگم فایده نداره . انگار تازه متوجه شده چه بلایی به سرش اومده .  

 

میخوابم به این امید که به خوابم بیایی . شب به خیر

نظرات 3 + ارسال نظر
دیوونه دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 04:30 ب.ظ http://veto.blogfa.com

ضمنا" امیدوارم فوت پدر گرامی تون آخرین غم زندگی شما و خانواده محترم باشه

آزادمردمان دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:10 ب.ظ http://azadmardoman.blogfa.com

دلم گرفت...
azadmardoman[dot]blogsky
&
blogfa
&
wordpress
[dot]
com

ببخشید نمی خواستم دلتون بگیره

باران شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:26 ق.ظ

نه لیلا دیگه نمی تونم ادامه بدم .. نههههههههه

ببخش نمخواستم اذییتت کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد