پدرم عیدت مبارک

   سلام

پدر خوبم عیدت مبارک .

پدری امروز کلی مهمون داری . میدونی که طبق یه سنت دیرینه اولین عید بعد از کوچ ابدی یه عزیز همه دوستان و بستگان میان به دیدن بازمانده ها .

ولی پدر من اصلا فکر نمیکنم که نیستی . یه عکس بزرگ از تو که تو طبیعت پاییزی یکی از جنگلهای شمال گرفتی رو بزرگ کردیم و گذاشتیم جایی که همه مهمونا از بدو ورودشون میبیننت . حیاط خونه خیلی قشنگ شده  . همون حیاطی که دوستش داشتی پر از گل و درخت و چمن . میبینی که همه هستن عمه ، عمو ، دایی ، دوست .

پدر اگه این دفعه نامه منو دیر بخونی ناراحت نمیشم چون میدونم سرت شلوغه و مهمون داری هر وقت فرصت کردی بخونش.

منم باید برم چون دیگه همه اومدن باید پذیرایی کنم . میبینی که چقدر همه چیز عالیه .

میدونی چرا چون بازم سروناز خانوم که صداش میکردی سروی همون مامی عزیز من سنگ تموم گذاشته .

پدرم همیشه به یادتم .

دخترت

لیلا

نظرات 21 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:41 ق.ظ

سلام لیلا خانوم.... عیدت مبارک..... من سجادم.... اگه خواستی یه سری هم به کلبه ی خرابه ی من بزن.... نظر هم یادت نره.... موفق و پیروز باشید.................

Sajjad MLBK یکشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:43 ق.ظ http://www.MLBK.33ir.com

راستی واسه پدرت متاسفم....

سمیرا یکشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:54 ق.ظ http://sms2p.mihanblog.com

سلام لیلا

من کدی برات آماده کردم که با قرار دادنش در بین تگ های
<BlogSky:Post Posts> و </BlogSky:Post Posts> وبلاگت کاربران می تونن به مطالب وبلاگ امتیاز بدن اگه تعداد کاربران بیشتری روی این ستاره کلید کنن امتیازت تو سایت (سروقت) بالا می ره و بازدید وبلاگ بالای ۱۰۰۰ تا میشه



<script type="text/javascript" src="http://sarevaght.com/web/star.js"></script><a rel="nofollow" target="_blank"
href="http://www.sarevaght.com/web/add?ref=eshgh2eshgh.mihanblog.com&
url=<BlogSky:Post HRef>&title=<BlogSky:Post Title>">
<img alt="با کلیک روی ستاره یک امتیاز به این مطب بده" src="http://sarevaght.com/web/images/gif.gif" style="border: none; padding: 0px"/>
</a><script>document.write(opp1);</script>


موفق باشی

فائزه یکشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:32 ب.ظ

سلام لیلا جان عید فطر بر شما و خانواده محترمتان گرامی باد

به خانم اخوان سلام برسون امیدوارم در آینده روزهای خوبی داشته باشی

موفق و پیروز باشی از حال و روزت به من خبر بده

به امید دیدار

علیرضا یکشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:33 ب.ظ http://fatheali.blogfa.com

سلام
وبلاگ جالبی داری...
خیلی خوشم امد .مطالب جالبی داشت...

یه دوست یکشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:14 ب.ظ http://rehabilitation.blogfa.com/

لیلا جان سلام
اول اینکه عید شما و پدر مهربانت مبارک.غم از دست دادن پدر خیلی سخته ولی با مروری بر وبلاگت متوجه شدم که چقدر زیبا نبود او را ترسیم نمودی مثل اینکه واقعا در کنار شماست .خوشحالم که پدری داشته ای که تا زنده هستی به او افتخار خواهی کرد.روح پدرت همیشه و در همه حال شاد باشد(آمین)
یا حق تابعد

بهرام یکشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:15 ب.ظ http://www.bahramb1388.persianblog.ir

سلام ممنون که به من سر می زنی لیلا جون ..ذر مورد کتاب باید عرض کنم که به نظر من همه کاتب ها خوندنی ان ولی من کتاب های تاریخی و رمان های تاریخی و کتبی که با مسایل جامعه حرف می زنن خوسم می آن..

۱. در بند ولی سبز هز مسعود بهنود) خاطرات زندان بهنود در سال ۷۸

۲. خانه عقرب از نانسی فارمر ترجمه ندا اسلامیه (رمان علمی )

۳.ضد یاد های مسعود بهنود
۴.کشته شدگان بر سر قدرت مسعود بهنود
۵.چهره پنهان ترجمه ذبیح الله منصوری(رمان کارگاهی و پلیسی)
۶.سه تار آل احمد (داستان های کوتاه)
۷.سه زن مسعود بهنود (سرگذشت سه زن در دوران پهلوی)


کتاب هایی هستن که در دو سه ماه گذشته خوندم اگه بگین از چه موضوعاتی خوشه تون میاد می تونم کتاب در زمینه سلیقه شما معرفی کنم...
و یه موضوع دیگه اینکه من سه سال مداوم بعد تموم کردن یه کتاب در طول هفته یه کتاب دیگه می خرم وبه این کار اعتیاد پیدا کردم. واقعاْ لذت بخشه من در خدمت شما هستم

سیامک سالکی دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:16 ق.ظ http://tighoabrisham.blogsky.com

سلام لیلای عزیز، خوبی؟
عیدت مبارک، انشاالله نماز و روزه هات مقبول درگاه حق قرار گرفته باشه.
یادداشت قشنگی بود، روح پدر بزرگوارت شاد.
موفق و شاد و سلامت باشی.

مجتبی دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:06 ب.ظ http://be-yade-pedar.blogfa.com

سلام لیلا خانم

عیدت مبارک .

ما هم یکشنبه واسه عزیز از دست رفتمون عید گرفتیم .

ایشالا که همه عزیزانی که از دست رفتند در بهترین جایگاه نزد

خدا قرار بگیرند .

علی ثقفی دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:05 ب.ظ http://www.hamedanfootball.com

سلام
وبلاگ خوبی دارید !
خوشحال میشم اگه به سایت ما هم سربزنید !
در صورت تمایل ما رو به اسم "پایگاه اطلاع رسانی فوتبال همدان" لینک کنید و پیام بذاربد که به چه اسمی لینکتون کنیم !

عرفان دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:23 ب.ظ http://rainy-boys.blogfa.com

تولده تولد ...
مژده بده بگم تولد کیه ......
نمی گم
..
..
.
.
.
.
.
.
.
.
نمی گم
.
.
.
.
.
.
.
خوب می گم تولد محمد دیگه[نیشخند][نیشخند]
تولد پسر خالمه ... [قلب][قلب][قلب][نیشخند]

301040 دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:33 ب.ظ http://301040.blogsky.com

من هنوز پدرم در قید حیاته. ولی الان با دیدن نامه ی شما به فکر این افتادم که هر موقع پدرم این دنیای فانی رو ترک کرد، براش نامه بنویسم. خوشم اومد از این کار
:)
انا لله و انا الیه راجعون
روحشون شاد

[ بدون نام ] سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:39 ب.ظ

نمی تونم حتی تصورش و بکنم
که روزی
نباشه
من مطمئنم که خدا وقتی نعمتی رو ازت می گیره
جاش یک نعمتی می ده
امید وارم اون چیزی که قرار بده اندازه ی عشق پدرت باشه

که هر چه بخواهد به هر که بخواهد می دهد .

داداشی سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:43 ب.ظ

بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود / اهل زمین نبود نمازش شکسته بود.
بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود / تنها از این نظر که سرا پا شکسته بود .
بر سنگ قبر من بنویسید که پاک بود / چشمان او دائما از اشک شسته بود.
برسنگ قبرمن بنویسید این درخت عمری / برای هر تبر و تیشه دسته بود.

سلام

خدا رحمت کنه پدر بزرگوارتونو. من هم از بزرگترین نعمت زندگی یعنی پدر، محرومم. امیدوارم تا روزی که زنده هستید روحیتونو مثه روزی که پدر زنده بودن حفظ کنین و اهدافی که پدر بزرگوارتون عمرشونو در راه اون صرف کردن دنبال کنین که در اینصورت پدر شما همیشه زنده خواهند بود و اینو حتما حس خواهین کرد.
پدر در زندگی هر کسی بزرگترین تکیه گاهی هستش که آدم داره. وقتی پدرم ما رو تنها گذاشت و رفت من توی ذهنم یه فکری گذشت و اون این بود که پدرم همچنان در زندگی من هستش و زنده است و تنها تفاوتش اینه که کارهایی که تا امروز اون انجان میداده رو باید خودم انجام بدم و اینطوری اون داره منو امتحان میکنه.
پدر شما مطمئناً انسان بزرگی بودند و من اینو جایی خوندم که مهم نیست پدر شما کی بوده بلکه مهم اینه که چگونه ازش یاد کنین.
به امید خدا روزهای بسیار بسیار شاد در زندگی شما فرا میرسه.
خیلی حرف زدم ولی یه حدیثی هم قبلا خونده بودم که بگم خوبه. پیامبرمون میگن وقتی خدا میخواد به بنده هاش پاداش خیلی بزرگی بده اونا رو به آزمون های خیلی سخت آزمایش میکنه. ایشون در ادامه میگن، چه بسیار از بندگان خدا هستن که در یک قدمی پاداش از لطف خدا نا امید میشن.
امتحان بزرگ شما از لحظه مرگ پدرتون که بزرگترین تکیه گاه زندگیتون بوده بعد از خدا، شروع شده. آرزو میکنم بهترین و بزرگترین پاداش‌ها در زندگی شما تحقق پیدا کنه. آمین

اکبری چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:17 ق.ظ http://shirkola.blogsky.com

سلام لیلا ی عزیز
عید شما هم مبارک باشه
خداوند روح پدر بزرگوارتون رو شاد کنه
مطمعنا پدرت نامه هاتو در حالی که تو ذهنت هست میخونه و میدونه
کاش آدرست رو داشتم و میومدم از نزدیک دیدن شما
چون ما هم رسم داریم که در اولین سال بعد کوچک ابدی کسی در اعیاد به دیدن خونواده هاشون بریم و همدردی کنیم
امید وارم که خداون بزرگ پدرت رو با امامان همنشین کنه

فرصت چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:47 ق.ظ http://stensakh.blogfa.com

این خیلی خوبه که در اندیشه ی شما معنای مرگ با نیستی مترادف نیست.

عرفان چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:49 ق.ظ http://khoshidardel.blogfa.com

سلام ...
من آپم و منتظرت ....[نیشخند][چشمک]
کم پیدایی سری به ما نمی زنی ...

داداشی چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:37 ب.ظ

روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم . شغلم ‏را، دوستانم را، زندگی ام را !

به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا ‏صحبت کنم . به خدا گفتم : آیا می ‏ توانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری ؟

و جواب ‏او مرا شگفت زده کرد.

او گفت : آیا درخت سرخس و بامبو را می‌بینی؟

پاسخ دادم : بلی .

فرمود : ‏هنگامی که درخت بامبو و سرخس را آفریدم، به خوبی ازآنها مراقبت نمودم . به آنها نور ‏و غذای کافی دادم . دیر زمانی نپایید که سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را فرا ‏گرفت اما از بامبو خبری نبود . من از او قطع امید نکردم . در دومین سال سرخس‌ها بیشتر ‏رشد کردند و زیبایی خیره کننده‌ای به زمین بخشیدند اما همچنان از بامبوها خبری نبود .‏من بامبوها را رها نکردم. در سالهای سوم و چهارم نیز بامبوها رشد نکردند . اما من ‏باز از آنها قطع امید نکردم. در سال پنجم جوانه کوچکی از بامبو نمایان شد. در ‏مقایسه با سرخس کوچک و کوتاه بود اما با گذشت 6 ماه ارتفاع آن به بیش از 100 فوت ‏رسید. 5 سال طول کشیده بود تا ریشه ‏ های بامبو به اندازه کافی قوی شوند. ریشه هایی ‏که بامبو را قوی می‏ ساختند و آنچه را برای زندگی به آن نیاز داشت را فراهم می ‏کرد. ‏خداوند در ادامه فرمود : آیا می ‏ دانی در تمامی این سالها که تو درگیر مبارزه با ‏سختی‌ها و مشکلات بودی در حقیقت ریشه‌هایت را مستحکم می‌ساختی . من در تمامی این مدت ‏تو را رها نکردم همان‌گونه که بامبو ها را رها نکردم .

‏هرگز خودت را با دیگران ‏مقایسه نکن . بامبو و سرخس دو گیاه متفاوتند اما هر دو به زیبایی جنگل کمک می ‏ کنند. ‏زمان تو نیز فرا خواهد رسید، تو نیز رشد می‌کنی و قد می‌کشی !‏

از او پرسیدم : من ‏چقدر قد می‏ کشم .‏در پاسخ از من پرسید : بامبو چقدر رشد می‌کند؟

جواب دادم : هر ‏چقدر که بتواند .

‏گفت : تو نیز باید رشد کنی و قد بکشی ، هر اندازه که ‏بتوانی

975 چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:02 ب.ظ http://renjer975.blogfa.com

motafavet tarin wallpaper haye tarahi shode az bazigaran va khanandegan iran va jahan

new up Web design wallpaper

سعید سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:10 ب.ظ http://sayidsafari.blogfa.com/

سلام.
واقعا بهت تسلیت میگم... درکت میکنم
خدا بیامرزش... روحش شاد
اگه وقت کردی وبلاگ منم بیا
بهترین آرزوها رو برات دارم... موفق باشی
در پناه حق

سید علی چهارشنبه 22 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:58 ب.ظ http://amordad2.blogfacom

درود دگر بار
لطف این رو در قالب نظر خصوصی بگذار.
تاییدش نکن برای نمایش.
من هم برای پدرم نامه می نویسم. اما تو وبلاگم نمی زارم . ایده جالبی بود که این کارو انجام بدم.
نکته مهم اینه که شما پدرتان را دیدید. با او خندیدید. ناراحت شدید. بازی کردی. قهر کردی و.....
اما من هیچ کدام را تجربه نکردم.
اما به پدرتان تبریک می گم که دختر با احساس و قدر شناسی داره. خوش به حال شما به خاطر داشتن آن پدر و خوش به حال پدر به خاطر داشتن این دختر.
راستی من با گروهی در ان کار می کنیم یک سال تو شهر فریدونکنار در مورد درنای سیبری پروژه داشتیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد