به تو عادت دارم
مثل پروانه به آتش
مثل عابد به عبادت
مثل زاهد به نماز
و تو هر لحظه که از من دوری
من به گرداب شتابنده ترین باد بیابان، گرد سرگردانم...
در شتاب احساس واژه ی <<فاصله>> یک فاجعه معنی شده است
تو
توانایی آن را داری که به این فاجعه پایان بخشی
و قلم دست تو هست
....لحظه ها را دریاب...
تنها برای اینکه بدانی آمدم دیدمت رفتم[گل]
باغبان مژده ی گل می شنوم از چمنت
قاصدی کو که سلامی برساند ز منت ؟
وقت آن است که با نغمه ی مرغ سحر
پر و بالی بگشایی , به هوای وطنت
خون دل خوردن و دلتنگ نشستن تا چند ؟
دیگر ای غنچه برون آر سر از پیرهنت[گل]
کاش میشد اشک را تهدید کرد و خنده را تمدید
کاش میشد از میان لحظه های زندگی لحظه دیدار را نزدیک کرد..
سلام
می بینم
که قالب رو عوض کردی
قشنگه
خیلی وقته که خبری از ما نمی گیری
از دست ما ناراحتی ؟