عشقبازی به همین آسانی است

این شعر قشنگ از مجتبی کاشانی را عموی عزیزم طی ایملی برای من ارسال کرده است که دیدم خالی از لطف نیست که آن را در وبلاگم بگنجانم .   

 

عشقبازی به همین آسانی است...

که گلی با چشمی

بلبلی با گوشی

رنگ زیبای خزان با روحی

نیش زنبور عسل با نوشی

کارهمواره باران با دشت

برف با قله کوه

رود با ریشه بید

باد با شاخه و برگ

ابر عابر با ماه

چشمه ای با آهو،برکه ای با مهتاب

و نسیمی با زلف

دو کبوتر با هم

وشب و روز و طبیعت با ما

 

عشقبازی به همین آسانی است...

شاعری با کلماتی شیرین

دست آرام و نوازش بخش بر روی سری

پرسشی از اشکی

وچراغ شب یلدای کسی با شمعی

و دل آرام و تسلا

و مسیحای کسی یا جمعی

 

عشقبازی به همین آسانی است...

که دلی را بخری

بفروشی مهری

شادمانی را حراج کنی

رنج ها را تخفیف دهی

مهربانی را ارزانی عالم بکنی

وبپیچی همه را لای حریر احساس

گره عشق به آنها بزنی

مشتری هایت را با خود ببری تا لبخند

 

عشقبازی به همین آسانی است...

هر که با پیش سلامی در اول صبح

هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری

هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی

نمک خنده بر چهره  در لحظه کار

عرضه سالم کالای ارزان به همه

لقمه ی نان گوارایی از راه حلال

و خداحافظی شادی در آخر روز

و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا

و رکوعی و سجودی با نیت شکر

                      عشقبازی به همین آسانی است...

                                                     مجتبی کاشانی

anniversary's day

سلام پدر خوبم  

امروز باز هم دلم واست پر کشید . باز هم یکی از روزهایی بود که جایت مثل همیشه و همیشه پیش ما خالی بود .  

اگه یادت باشه ششم اسفند ماه سال ۱۳۵۶ روزی بود که زندگی جدیدت رو شروع کردی و با یک همسر فداکار ٬ مهربان ٬ وفادار  و باوقار پیوند زناشویی رو جشن گرفتی .  

وقتی فکر میکنم اون روز مامی چقدر خوشحال بود و امروز چه غمگین از نبودنت .  

خیلی دوست داشت که امروز رو با تو بگذرونه اما چه میشه کرد .  

دست تقدیر این سرنوشتو واسش رقم زده و هیچ چاره ای جز تسلیم واسمون نمیمونه .  

دلش گرفته بود رفت بیرون . اگه بود میگفتم واست بنویسه .   

 

happy annivarsary's day