داستان قورباغه ها

منوچهر احترامی داستان نویس کودکان و نوجوانان بود که در اسفند 87 دیده از جهان فروبست
متن زیر داستان کوتاهی از اوست
cid:image001.gif@01CAE6F2.7A7E6BA0
مارها قورباغه ها را می خوردند و قورباغه ها غمگین بودند
قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند
لک لک ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند
لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها
قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند
عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند
مارها باز گشتند و همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند
حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که برای خورده شدن  به دنیا می آیند
تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است
اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده
؟!! می شوند یا دشمنانشان
 


نظرات 5 + ارسال نظر
فائزه سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 ب.ظ

ناامیدم مکن از سابقه ی روز ازل

تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت


شهادت امام رضا تسلیت باد .

mohsen سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:17 ب.ظ http://cloob.qaemshahri.ir/

http://cloob.qaemshahri.ir/
به شبکه دوست یابی "کلوپ مازندران" بپیوندید

ارمغان شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:52 ب.ظ http://man-ariaiam.blogfa.com

سلام لیلا جون
خوبی؟
دلم واسه نوشته هات تنگ شده بود
دوباره به زندگی وبلاگی برگشتم
احساس خوبی دارم

ارمغان شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:55 ب.ظ http://man-ariaiam.blogfa.com

سلام لیلا جون
خوبی؟

من احساس خوبی دارم
چون دوباره به زندگی وبلاگی برگشتم

...
دلم برای نوشته هات تنگ شده بود

حل نشد: آنها توسط دوستانشان خورده می شدند یا دشمنانشان؟!

اکبری دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:56 ق.ظ http://shirkola.ir

بسیاررررررررررررررررررررررررررررررررر عالی بود
خیلییییییییییییییییییی خوشم اومد از این مطلب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد