مرور کودکیم همیشه واسم جالبه . چون هر وقت بهش فکر میکنم کلی میخندم .
میدونید چرا ؟
چون همیشه همه آدما( که مطمئنم شما هم مستثنی نیستید) یه افکاری تو بچگی هاشون دارن که اصلا شبیه اون چه که در عالم واقعیت وجود داره نیست .
مثلا زمانیکه بچه بودم فکر میکردم که ما انسانها حتما به ترتیب سن میمیریم . یعنی تصور من این بود که اول بابا بزرگم(خدا رحمتش کنه) ، بعد مامان بزرگم (خدا نکنه) و بعد .......................
حالا جالبه هر وقت هم که این فکرها از اتوبان ذهنم رفت و آمد میکرد کلی اشک می ریختم و ناراحت میشدم .
از طرفی فکر میکردم خدایا من چقدر بدبختم که باید مرگ همه عزیزانمو ببینم و زجر بکشم .
خلاصه اینم یکی از سوتی های بچگیم .
البته از این فکرهای جالب زیاد داشتم ولی نمیتونم همشو بگم تا شماها یکیشو رو نکردید .
سال نو مبارک
امیدوارم که همه شما سالی خوب و سرشار از موفقیت داشته باشید .
بهار با همه زیبایی هاش فرا رسید و همه جا پر از شادابی و سبزی و طراوت شد .
همه چیز رنگ دیگه ای داره.
اما بهار با همه زیبایی هاش دلتنگی های خاص خودشو داره . همیشه فکر میکردم که تنها خودم هستم که با آغاز فصل زیبایی و نو شدن این طوری دلتنگ میشم اما وقتی تو این بهار عمرم با چندتا از دوستای خوبم هم صحبت شدم دیدم اونا هم همین حال و هوا رو دارن .
شاید این حس به این خاطر به سراغ ما میاد که افرادی که دوستشون داشتیم تو این فصل زیبا با ما نیستن و جا شون واقعا خالیه .
اونایی که فرسنگها از ما فاصله دارن .
نمیدونم شما هم این حسو دارین ؟
امیدوارم که نداشته باشید .
سلام پدر خوبم
امروز باز هم دلم واست پر کشید . باز هم یکی از روزهایی بود که جایت مثل همیشه و همیشه پیش ما خالی بود .
اگه یادت باشه ششم اسفند ماه سال ۱۳۵۶ روزی بود که زندگی جدیدت رو شروع کردی و با یک همسر فداکار ٬ مهربان ٬ وفادار و باوقار پیوند زناشویی رو جشن گرفتی .
وقتی فکر میکنم اون روز مامی چقدر خوشحال بود و امروز چه غمگین از نبودنت .
خیلی دوست داشت که امروز رو با تو بگذرونه اما چه میشه کرد .
دست تقدیر این سرنوشتو واسش رقم زده و هیچ چاره ای جز تسلیم واسمون نمیمونه .
دلش گرفته بود رفت بیرون . اگه بود میگفتم واست بنویسه .
happy annivarsary's day