-
۴ مرداد
دوشنبه 5 مردادماه سال 1388 00:35
تو جدا از دیگران نیستی . قضاوت در مورد کارهای خوب دیگران هم دست کمی از قضاوت در مورد کارهای بدشان ندارد . تو نباید اجازه بدهی نیرویی بیرونی تو را هدایت کند . خدا در درون توست آن قدرت بیکران و لایتناهی که تورا در مقام اشرف مخلوقات قرار می دهد همیشه در درون توست . وین دایر
-
۳ مرداد
شنبه 3 مردادماه سال 1388 17:20
هر مشکلی که روی این کره پیش می آید ٬ یا فرصتی برای ترقی است و جسم و فکر ما را به گونه ای متفاوت فراسوی آن مشکل می برد ٬ یا از آن بهانه ای می سازیم تا باور کنیم به دردسر افتاده ایم . وقتی خودت را باور کنی ٬ ذهن و جسمت آرام می گیرد و سپس ٬ جهان هستی آن گونه که باید ٬ به پیش خواهد رفت . وین دایر
-
امروز به خانه ای رفتم که آن را با عشق ساختی
جمعه 2 مردادماه سال 1388 22:31
سلام پدر عزیزم خلاصه بعد از ۳ هفته امروز به خانه ای رفتیم که آن را با عشق ساختی اما فرصت کافی برای استفاده از آن را نیافتی . پدر امروز وقتی با مامی در خانه نمار را باز کردیم وای اگر بدانی که چه احساس غربت کردیم . ساعتها های های گریستیم و خاطرات تو را بازگو کردیم . چقدر دلم گرفته بود . آخرین باری که به آن خانه رفته...
-
۲ مرداد
جمعه 2 مردادماه سال 1388 22:16
اکنون را دریاب . آینده یکی دیگر از لحظات حال است که وقتی از راه می رسد باید در آن زندگی کنی . بیشتر اوقات ٬ اوضاع بر وفق مراد پیش نمی رود . راه و رسم دنیا همین است٬ تا بوده همین بوده. وین دایر
-
دلم هواتو کرده
پنجشنبه 1 مردادماه سال 1388 09:54
سلام پدرم بازم پنج شنبه شده پنج شنبه ها بیشتر از همه روزا هواتو میکنم . پدری اگه این همه دور نمی رفتی هر روز میومدم پیشت . هرچند به نظر من خیلی دور نیست ولی همه مانعم میشن که بیام پیشت( هر وقت که خواستم) . البته می دونم اگه تو بودی اجازه میدادی . حالا لحظه شماری میکنم تا وقتش بشه و بیام پیشت . امروز خیلی حرفا دارم که...
-
داغ جانسوز
پنجشنبه 1 مردادماه سال 1388 09:46
نگذرد بر من شبی ٬ کز داغ روز افزون ننالم ٬ همچو ((نی)) لبریز دردم ٬ چون نسوزم ٬ چون ننالم ؟ بر من از بیداد گردون ٬ صبح شادی ٬ شام غم شد چون کنم ؟ گر صبح و شام از گردش گردون ننالم رهی معیری
-
۱ مرداد
پنجشنبه 1 مردادماه سال 1388 09:42
هیچ کس نمی داند بدبین بودن چقدر بد است . هیچ کس ! رمز وفور نعمت این است که ذهنت را متوجه چیزهایی که نداری ٬ نکنی . افکارت را به سمتی پیش ببر که تمام آنچه را هست و تمام آنچه را شایسته است داشته باشی ٬ درک کند . وین دایر
-
۳۱ تیر
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1388 10:22
وقتی می دانی مسئولیت رسیدن به اهدافت به عهده ی توست ٬ پس باید بدانی مسئولیت تمام زندگی ات به عهده ی توست . از بزرگی نقل شده است : (( هر چه در ذهنت بگذرد ٬ همان پیش می آید.)) وین دایر
-
۲۹ تیر
دوشنبه 29 تیرماه سال 1388 08:02
در آینه بنگر ٬ احساس بد داشتن نسبت به خودی که آن را هر جا می روی با خود می بری ٬ آب در هاون کوبیدن است . وین دایر
-
پدر
دوشنبه 29 تیرماه سال 1388 00:05
سلام پدر امروز ۱۵ روزه که ندیدمت . ۱۵ روزه که دستاتو نبوسیدم . خیلی دلم برات تنگ شده . هر روز بیش از پیش دلتنگتر می شم . خواب به چشمام نمی یاد . عزیزم کاش امشب به خوابم بیایی و روی ماهتو ببینم . امروز یکی از دوستای قدیمی ات اومده بود داروخونه تو رو ببینه وقتی فهمید واسه همیشه ما رو گذاشتی و رفتی خیلی ناراحت شد . شوک...
-
۲۸ تیر
یکشنبه 28 تیرماه سال 1388 09:46
سستی در زندگی ناموجه است . تمام دلایل ات برای دلخواه نبودن زندگی چیزی نیست جز بهانه هایی که خودت می تراشی وین دایر
-
خونه خرابت میکنه عاشقی (بیژن ترقی)
شنبه 27 تیرماه سال 1388 10:44
ای دل دیونه نگفتم که عشق از همه جا بی خبرت می کنه گفت بودم طفلک بی دست و پا عشق و جنون در بدرت می کنه گفته بودم وقتی که عاشق بشی آتش غم شعله ورت می کنه نگفتم ای بی خبر از درد و غم خونه خرابت میکنه عاشقی نگفتم ای چشمای گریون به تو نقش بر آبت می کنه عاشقی من که گفتم تو زغم خراب و ویرونه میشی من که گفتم به خدا ز غصه...
-
در فراق پدر بزرگوارم زنده یاد ((دکتر کمال الدین رجایی مشایی ))
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1388 00:45
با نام و یاد خدا در فراق پدر بزرگوارم زنده یاد ((دکتر کمال الدین رجایی مشایی )) تا تو کنار من بدی بود رضا قرار دل رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده ام چون به بهار سر کنم ناله ز خاک من برون ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیده ام پدر خوبم سلام سلام به تو که سراسر کمال بودی و کمال شاید آن که یک روز این نام را برای تو انتخاب...
-
بساط شیطان
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1388 17:56
بساط شیطان : دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب میفروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو میکردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند. توی بساطش همه چیز بود : غرور، حرص،دروغ و خیانت، جاهطلبی و ... هر کس چیزی میخرید و در ازایش چیزی میداد. بعضیها تکهای از قلبشان را میدادند و بعضی...
-
شاخ و برگ
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1388 21:05
یک روز گرم، شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند و به دنبال آن از برگ های ضعیف و کم طاقت جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند . شاخه چندین بار این کار را دد منشانه و با غرور خاصی تکرار کرد تا اینکه تمام برگ ها جدا شدند و شاخه از کارش بسیار لذت می برد . برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبیده بود و...
-
اخیراً در فرودگاه گفتگوی لحظات آخر بین مادر و دختری را شنیدم
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1388 21:21
هواپیما درحال حرکت بود و آنها در ورودی کنترل امنیتی همدیگر را بغل کردند و مادر گفت: " دوستت دارم و آرزوی کافی برای تومیکنم." دختر جواب داد: " مامان زندگی ما باهم بیشتر از کافی هم بوده است. محبت تو همه آن چیزی بوده که من احتیاج داشتم. من نیز آرزوی کافی برای تومیکنم." آنها همدیگر را بوسیدند و دختر...
-
چرا باید به ایران افتخار کنیم
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 21:09
آیا میدانید : اولین مردمانی که سیستم اگو یا فاضلاب را جهت تخلیه آب شهری به بیرون از شهر اختراع کرد ایرانیان بودند . آیا میدانید : اولین مردمانی که اسب را به جهان هدیه کردند ایرانیان بودند . آیا میدانید : اولین مردمانی که حیوانات خانگی را تربیت کردند و جهت بهره مندی از آنان استفاده کردند ایرانیان بودند . آیا میدانید :...
-
دسته گل
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1388 21:00
روزی اتوبوس خلوتی در حال حرکت بود. پیرمردی با دسته گلی زیبا روی یکی از صندلی ها نشسته بود . مقابل او دخترکی جوان قرار داشت که بی نهایت شیفته ی زیبایی و شکوه دسته گل پیرمرد شده بود و لحظه ای از آن چشم بر نمی داشت . زمان پیاده شدن پیرمرد فرا رسید . قبل از توقف اتوبوس در استگاه پیرمرد از جا برخاست . به سوی دخترک رفت و...
-
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد
شنبه 22 فروردینماه سال 1388 20:22
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد اگر سفر نکنیم اگر نبینیم و ندانیم اگر به صدای زندگی گوش فرا ندهیم اگر به خودمان بها ندهیم مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد هنگامی که عزت نفس را در خود بکشیم هنگامی که دست یاری دیگران را نفشاریم مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد اگر بنده عادتهای خویش شویم و هر روز مسیری تکراری را بپیماییم اگر دچار...
-
نه برای لقمه ای نان
پنجشنبه 20 فروردینماه سال 1388 23:53
نه برای لقمه ای نان گاه می اندیشم که چه دنیای بزرگی داریم چه جهان پیراسته ای ما چه تصویر بهم ریخته ای ساخته ایم از دنیا در چه زندان عبوسی محبوس شدیم چه غریبیم در آبادی خویش و چه سر گردان در شادی و نا شادی خویش آدمیزاد درختی است که باید خود را بالا بکشد ببرد ریشه خود را تا آب بی امان سبز شود سایه دهد خویش را با خود...
-
خدا راشکر
شنبه 15 فروردینماه سال 1388 21:23
خدا را شکر خداراشکر که تمام شب صدای خرخر شوهرم را می شنوم این یعنی او زنده و سالم در کنار من خوابیده است. I am thankful for the husband who snoser all night, because that means he is healthy and alive at home asleep with me خدا را شکر که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاکی است. این یعنی او در خانه است و در خیابانها...
-
بهار ۸۸
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1388 20:29
سلام دوستان خوبم سال نو مبارک یادتون نره امسال ٬ سال اصلاح الگوی مصرفه سعی کنید صرفه جویی رو فراموش نکنید .
-
اسفند
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1387 00:06
سلام به همه دوستان وااااااااااااااااااااااااااای خسته شدم همه چیز ریخته به هم این آخر سالی چه شلوغه اون از محل کار اون از خیابونا و ترافیک اون از مغازه ها و کوچه پس کوچه ها چه خبره انگار قیامت شده بابام میگه اگه مردم این روزا نریزن خیابون واسه خرید انگاری سال نو نمی شه بابا بذارید خریداتونو واسه بعد ....... اونم از...
-
غرور
جمعه 23 اسفندماه سال 1387 20:58
نردبان این جهان ما و منی است عاقبت این نردبان افتادنی است لاجرم آنکس که بالاتر نشست استخوانش زودتر خواهد شکست
-
دنیا همه هیچ
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1387 20:52
بیت زیر رو خیلی دوست دارم مطمئنم هرکسی هم میخونه خوشش میاد اکثر اوقات زیر لب زمزمه میکنم بخونید : دنیا همه هیچ کار دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ با هیچ مپیچ میدونید این شعر واسه چه آدماییه ؟
-
فرشته بیکار
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 17:49
روزی مردی خواب عجیبی دید او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آن ها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آن ها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید، شما چه کار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز...
-
حیوانات
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 20:09
عکسای خنده دار از حیوانات به دیدنش می ارزه
-
خیلی درد داشت
جمعه 9 اسفندماه سال 1387 18:54
همیشه این گردن لعنتی اذیتم میکنه از بس درد میکنه نه میتونم کار کنم نه رانندگی کنم نه راحت بخوابم دیشب یهو عضله هام گرفت به قدری درد کشیدم که نگو ونپرس با هر حرکتی برق از چشام میپرید با یه امپول متوکاربامول و یه قرص آلفن ال ایکس ۱۰۰ یکم آروم شدم البته بازم درد دارم ولی از اولش بهتر شده ........
-
بانک زمان
پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1387 18:31
بانک زمان تصور کنید بانکی دارید که در آن هر روز صبح 86400تومان به حساب شما واریز می شود و تا آخرشب فرصت دارید تا همه پولها را خرج کنید چون آخر وقت حساب خود به خود خالی می شود . دراین وقت شما چه خواهید کرد ؟ البته که سعی میکنید تا آخرین ریال را خرج کنید هر کدام از ما یک چنین بانک داریم بانک زمان هرروز صبح در بانک زمان...
-
زخم های عشق
سهشنبه 6 اسفندماه سال 1387 11:02
چند سال پیش در یک روز گرم تابستان پسر کوچکی با عجله لباسهایش را درآورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت . مادرش از پنجره نگاهش میکرد و از شادی کودکش لذت میبرد . ا مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی فرزندش شنا میکند. ا مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید و با فریاد پسرش را صدا زد . پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده...